بزک نمایی سازمانی

57

بَزَك نمایی سازمانی

بَزَك کلمه ي ترکی از «بزنماق» به معنی آرایش کردن هستش. همچنین به معنی سفید آب و سرخاب و وسمه و زنگک و خال و سرمه نمودن و چاسان فاسان نمودن است و مرتبط با مستراح و توالت و مترادف بزغاله و کهره است.

سازمان ها همانند موجودات زیستی هستند و داراي مراحل و چرخه هاي عمر هستن، متولد می شوند، رشد و توسعه پیدا می کنند، بالغ و پیر و در نهایت می میرند. احساس می شود که در برخی از سازمان هاي هوانوردي ما، وارد مراحل پیري، اشرافیت و زوال عقل گشته اند. اولین نشانه های زوال را در شیوه ی رفتار افراد مشاهده می کنید . براي مثال افراد ممکن است براي پذیرش ریسک، هیجان کمتري داشته باشند یا قدرت سیاسی واقعی در دست واحدهایی مانند حسابداري، منابع انسانی و حقوقی باشد. همه ی افراد بر سودآوری متمرکز شده اند و
سیاستها بر فرآیند تصمیم گیری حکمرانی میکنند .

در همین راستا، کارکنان نیز نشانه های زوال را نمایان می کنند . براي مثال سازمان ها دچار مدیران غیر مولدی می گردند که مانع پیشرفت کارها میشوند. افراد انعطاف پذ یريشان را از دست میدهند و بیشتر تمایل دارند که در مسیر خودشان سیکل هاي بسته را طی کنند و پیروان محض دستورالعملها غیر کارکردی بشوند، مر قانون به دنبال مفری براي فرار از خلاقیت می گردند . سازمان ها نیز بچه های خوب مقرراتی می شوند، کند و لخت و دچار بیماری پارکینسون می گردند و همه چیز شان به زیبایی بزك می شود ولی از درون متعفن و کرم خورده و بی روح است.

همه در سازمان به بندی بند هستند و در پی جان پناهی، حتی در ناکجا آبادهاي اونور مرز خواهند بود. فرهیختگان گوشه گیر، به امورات خود مشغول و مردگان متحرك سازمانی می شوند، قد کوتاه ها بر مسند حاکم، فرایندها در تسلسلی زیبا رنگ می بازند ، کارگروه های فراوان مثل قارچ از پِهِن سازمانی سر بر می آورند و تداخل وظایف به اوج و وقت سازمان پشت درِ جلسات تلف می شود و مشق ها به شب امتحان نمی رسند. در این سازمان ها همچنان درباره ی شهود، بی باکی و خلاقیت صحبت میشود، اما تمایلی براي اجرایی شدن آنها و پذ یرش ریسکها وجود ندارد.

بحثها و نشستهاي زیادي برگزار میشود، اما بخش بسیار کمی از آنها انجام می شود. انرژي، اشتیاق و کارآفرینی که زمانی به سازمان عظمت بخشیده بودند، به آرامی شروع به ناپدید شدن می کنند . در ابتدا تغییرات پنهان هستند، ولی از یک مرحله به بعد ناکارآمدی ها تصاعدی می شوند. آنجایی که سازمان شروع به کرخت شدن، بی روح شدن می کند. در اینجا افراد پرخاشگر و تنازع قدرت اوج می گیرد و بازار شایعات تغییرات شروع می شود.

همه منتظر تغییرات سازمانی و ورود یک منجی خواهند بود- یک زورو با اسب سیاهش. اما کرم هاي پیر خود را بزك می کنند و براي بالادستی ها دلبری می کنند که آرامش کشتی در گل گیر کرده شان به هم نخورد و چند صباحی بیشتر بمانند، اسنادي از اعتماد بالادستی ها رو می کنند و به آن حبل ورید دروغینشان چنگ می زنند.

رنگین کمان تملق، چاپلوسی و من منزه نمود پیدا می کند، متملقین بسان دلبرانی عاشق و سینه چاك ارزش نمایی می کنند و هر گندي را حلوای شیرین جلوه می دهند و هورا می کشند، و این خود، لجنی برا غرق شدن بیشتر سازمان می گردد.
سازمان قابلیت رقابت پذیري خود را از دست می دهد و امور پیش پا افتاده به دستاوردهاي
بزرگ تاویل و تعبیر می گردند و حس بزرگ بینی صوری، صورت سازمان را می پوشاند و لجن روی لجن انباشته می شود.

براي هدایت این کشتی بی بادبان در طوفان خودساخته، اقیانوس بی خردیشان، آنها روی یافتن و سپردن امور به افرادي تمرکز می کنند که مطیع محض باشند و از قوانین پیروي کنند و تحرکی ایجاد نکنند . آنها حتی ممکن است افرادی را که ایده های رادیکال دارند و تلاش میکنند تا تغییرات گسترده ای ایجاد کنند، تنبیه کنند. به طور معمول جو سازمان به شدت رسمی می شود و افراد تمایلی برای بیان عقیده ی واقعی شان نخواهند داشت. لذا آنها مجبور می شوند، به موفقیتهاي گذشته و خاطرات خود تکیه کنند و دچار خاطره درمانی می گردند و زمان کمی صرف پروژه های جدید یا نوآوری می کنند . آنها به شدت حافظ وضع موجود و مخالف ریسک کردن می شوند و به مسائل محیطی و رقبا بی توجه می شوند یا آنها را نادیده می گیرند . چرا که در این سازمان ها هیچکس دلش نمیخواهد با مسائل واقعی روبه رو شود.

افراد و رهبران با استعداد سازمان شروع به ترك سازمان می کنند و سازمان وارد مارپیچ سقوط خود میشود. مدیران ارشد در نهایت مجبور می شوند که متوجه شوند که سازمان دچار مشکل جدی شده است و باقی مانده افراد نیز به جای تلاش برای حل مسئله، زمان زیادی را صرف سرزنش کردن یکدیگر می کنند. بسیاری از آنها، به جای اینکه کارشان را انجام بدهند، درگیر به دست آوردن مناصب خالی و دوام در هرم قدرت می شوند و درگیری درون سازمان امری رایج میشود.

شایعات جدید مانند آتش درون سازمان پخش می شود و وضعیت را بیش از پیش خراب می کند . در نهایت با این ناخدایان کور نمی شود کاری کرد چون تنها ابزار باقی مانده شان دادن وعده های پوچ است؛ بُزَك نمیر، خربزه نارس یا همان کُمبزه کرم خورده سرجالیزت در بهار می رسد ، ولی در عمل در اتاق عملشان روی همان پاشنه فسیل و کرم خورده اش می چرخد

نقطه مقابل بزك بازي، حرفه ای بودن است.

حرفه ای بودن یعنی تمام زندگی را روی هدف خاصی متمرکز کردن. یعنی برنامه ریزی شدن تمام فعالیتهای روزانه، فقط و فقط برای رسیدن به یک هدف. امیدوارم که همه باهم بلند شویم و این بزك بازی ها را کنار بگذاریم، یاد بگیریم درست کار کنیم و دست روی شانه ی هم بگذاریم و این
تار و پودهای خود تنیده را کنار بزنیم و بخواهیم که بشود آنچه را که باید بشود.

کنترلر ترافیک هوایی دکتر شهاب بیرانوند

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *